کد مطلب:27708
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:24
مرحله والاي عرفان و توحيد چيست؟
انبيا و اوليا از ذات خداوند به الوهيت وي پي مي برند، نه اين كه از الوهيت به ذات خدا منتقل شوند. در برهان صديقين خود ذات اول مشهود است بعد اسماي حسني. ذات حقيقتي است روشن؛ اولياي الهي، از آن حقيقت روشن كه نور السموات و الارض است به اسماي حسناي وي مي پردازند چنانكه خداوند نيز همواره از ذات شروع مي كند: (هُوَ الأَوَلَ وَالْاخِر وَ الظّاهِرُ وَالْباطِن) حديد/3، (قَلْ هُوَ الله أَحد) اخلاص/1، (هُوَ اللهُ الَذي لا إِله إِلّا هُو عالِم الْغَيب و الشَهادة ... هُوَ اللهُ الَذي لا إِلهَ إِلّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسْ السُلامُ الْمُؤْمِنْ الْمُهَيمن ... هُوَ اللهُ الْخالِق الباري) حشر/22 ـ 24. از اين رو به موساي كليم هم فرمود: من الله ام، نه اين كه اللهي كه مي شناسي و معروف است، منم.
همان طور كه استاد علامه طباطبايي (قدّس سرّه) فرموده اند، انبيا و اولياي الهي از ذات خدا پي به اوصاف او مي برند نه از اوصاف به ذات الهي. چنانكه به تعبير قرآن كريم، برادران حضرت يوسف با مشاهده يوسف او را شناختند، نه اين كه از اوصاف يوسف پي به او برده باشند. همين كه او را ديدند فهميدند او يوسف است: (قالَوا ءِإنَّك لَأَنْتَ يُوسُف) يوسف/90. نگفتند: يوسف تويي؟ بلكه گفتند: آيا تو يوسفي؟ آنان از مشاهده جمالِ ذات او پي بردند كه وي يوسف است. پس از ذات وي به نام او پي بردند، از اين رو (إِنَّكَ وَأَنْت) مقدم بر يوسف ذكر شد.
اولياء الله از مشاهده ذات خدا پي به اوصافش مي برند و اين همان روح برهان صديقين است، ديگران با واسطه و از راه مفهوم، مانند راه وجوب و امكان و قدم و حدوث، خدا را مي شناسند، اما اولياي الهي از راه علم حضوري و بدون مفهوم و واسطه خداوند را مشاهده مي كنند.
حكيم مادامي كه در برهان غوطه ور است با نفس و عقل، موضوع و محمول، تصور و تصديق، صغرا و كبرا، قياس و نتيجه كار دارد و همه اينها غير خداست و او از غير به حق پي مي برد. ممكن نيست حكيم، با برهانهاي حصولي و مفهومي بتواند بي واسطه به لقاي حق برود. حتي در برهان صديقين نيز حكيم در رهن مفهوم است. او با قياسهاي فكري و استدلال و مفهوم، خدا را مي شناسد و از غير خدا به خدا راه پيدا مي كند، بنابراين براي حكيم مستدِلّ، غير، حجاب است، ولي در شهود عارفان، سخن از قضيه، مفهوم، برهان و استدلال نيست، بلكه سخن از مشاهده است، غيري در كار نيست تا حجاب باشد.
ابن سينا مي گويد: اگر عارف عرفان خود را نديد و تنها معروف را مشاهده كرد، به مرحله والاي عرفان و توحيد رسيده است، ولي اگر عرفان را ديد، ثَنَوي است نه موحد، زيرا اگر عرفان را به پاي محبوب كه معروف است نثار نكرد او هنوز به توحيد نرسيده، گرفتار ثنويّت است: (من آثر العرفان للعرفان فقد قال بالثاني) (اشارات 3/390، نمط هفتم، فصل بيستم.) چنانكه در مصباح الأنس آمده: طهارت درجاتي دارد و كسي كه از مشاهده اخلاصٍ خود پاك شد، جزو مخلصان خاص است: (فمن رزق الطهارة حتي عن الإخلاص فقد منح الخلاص) (مصباح الأنس ، ص 9.)؛ كسي كه در سير شهوديش حتي از ديدن اخلاص خود هم نجات يافت و تنها خداي خود را مشاهده كرد، به توحيد رسيده است.
: آية الله جوادي آملي
تفسير موضوعي قرآن ج 7 (سيرة پيامبران(ع) در قرآن)
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.